وقف در قرآن و روایات

چکیده

 

قرآن، خلاصه ی کتاب های الهی است که خدا بر انبیاء و اولیایش فرستاده است. هیچ علم ربّانی و مسأله ی الهی و برنامه ی زندگی و راه معرفت، با اصل و فرع و جزئیاتش، در کتابی نیست؛ مگر در قرآن کریم. قرآن کریم سرشار از معارفی بلند و عمیق در همه ی مسائلی است که بشر برای پیمودن راه سعادت به آن نیاز دارد. مخاطبان قرآن همه ی مردم هستند و مطالب آن برای همه قابل فهم و درک است امّا ظرفیّت انسان ها برای پذیرش معارف و معارف الهی تفاوت دارد؛؛ چنان که وقتی آبی از آسمان سرازیر می شود، درّه ها و رودخانه ها هر کدام به اندازه ی گنجایش خـود، از آن آب در خود جای می دهند.«انزل من السّماء ماء فسالت اودیه بقدرها«، (سوره رعد، آیه 17) 

انسان موجودی جاودانی است و از فنا و نابودی نفرت دارد. مرگ در حقیقت وسیله ی انتقال به عالم دیگر برای زندگی ابدی است. تاریخ بشر نشان می دهد که حتّی ناباوران به خدا و دین، خود را موجودی فانی به شمار نمی آورند. از این رهگذر انسان دوست دارد پس از وی،نامی از او در عالم به یادگار بماند. در فرهنگ اسلامی یکی از بهترین راه های زنده نگه داشتن نام انسان، عموم کارهای خیریه به ویژه وقف در اصطلاح قرآنی، باقیات صالحات گفته می شود، نام برده شده است و مردم به آن دعوت شده اند.

نمی توانیم مبدأ روشنی برای تفکّر و عمل خیر پیدا کنیم. کار خیر همیشه بوده و همیشه هم خواهد بود. ادیان آسمانی بدون استثناء در این باره برنامه داشته اند. خداوند بیش از هر موضوعی به این مسأله بها داده است. آیات قرآن در مورد خیرات، انفاق، صدقات و خدمت به خلق را مطالعه کنید، میبینید چه قدر واضح و پر معنا و مشوق است تا جایی که خداوند عمل انسان های خیر را به شکر، شکور و شاکر تعبیر می کند. یعنی خداوند شکر می کند از انسان هایی که نعمت های خدا را برای مردم هزینه می کنند.

مادر حضرت مریم قبل از تولد فرزندش، او را وقف معبد می کند تا در خدمت معبد باشد.

"وقف " سنّت حسنه ای است که از دیر باز به اشکال گوناگون در تاریخ بشر وجود داشته است و اسلام نیز آن را در مسیری روشن، منطقی و هدفدار، مترّقی و دقیق مورد استفاده قرار داده است.

آیاتی که در قرآن به انفاق احسان و عمل صالح و ایثار و... اشاره شده می تواند مشوق وقف باشند و از سویی در قرآن در آیات بسیاری با کنز مال، تکاثر، تفاخر، استکبار، سرقت طغیان، کسب حرام، حب مال راندن مهر آمیز یتیم، پرخاش از مسائل، خودبینی و... مبارزه شده که به شکلی می تواند به مقام و جایگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشد. 

نعبیـر خـداونـد چـه قـدر لطیـف و زیبا اسـت. خـدا کـه مالـک همـه چیـز است. مالـک همه ی ماسـت. مالـک لحظـات عمر ما و مالـک نفس های ماسـت. به ما می گـوید به من قرض بدهـد آن هم با تعبیراتی که یک سائل می گـوید. شما به خدا قرض بدهیـد خدا به شما جـزا می دهد.«من ذالـذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له اضعافاً کثیره و الله یقبض و یبسط و الیه ترجعون«؛ (سوره بقره، آیه 245)

دلیلش این است که خدا می خواهد از طریق ما انسان ها این همکاری و همدلی اتفاق بیفتد. " وقف " مهم ترین وسیله ی این راه است و تفاوتی که وقف با صدقات موقّتی دارد، پایدار بودن و ماندگار بودن آن است.

وقف با عنلیت به روح قرآن، نه تنها جایز است، بلکه در مواردی و در حالاتی، راجح و مستحب است.

در این مقاله، سعی شده است که وقف از نظر قرآن مورد بررسی قرار داده شود و با استفاده از کتب تفاسیر و دیگر کتب به این موضوع پرداخته شده و امیدواریم که مورد خوانندگان گرامی واقع شود.

 

مقدمه

 

کارهای خیر در حد طبیعی آن به منزله ی بخشی از زندگی هر فرد، در همه ی جوامع به عنوان یک عمل مناسب و سازگار تلقی می شود. کار های خیر در همه ی جوامع مورد پسند واقع می شوند و در دین و زندگی اثرات مثبتی بر افراد می گذارد؛ اگر افراط و تفریط در آن صورت نگیرد. 

یکی از کارهای خیر " وقف " نام دارد، که در تمام ادیان آسمانی، به خصوص در دین اسلام نامی آشنا است. 

می دانیم که قرآن مجید اصلی ترین منبع معارف و حقوق اسلامی است و لذا برای دستیابی به اصل و ریشه ی هر اصل، پیش از هر منبع و مأخذی باید به قرآن مراجعه کنیم.

وقتی واقف درحال حیاتش ملکی از املاک خود را وقف کند هم به جامعه خدمت کرده است و هم پس از مرگش سودی به عنوان ثواب و پاداش الهی به او می رسد؛ «... و الباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثواباً و مرداً«؛ «... و کارهای شایسته ی ماندنی، نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش عاقبت تر است.«؛(سوره مریم، آیه 76)

از نظر علمی می توان گفت که عمل به مقتضای اصل عام " عدل و انصاف " و توجه به حقوق "ارحام و ارقاب " و لزوم رعایت " اعتدال " و میانه روی در امور، ایجاب می کند که وقف تمام اموال، جایز نباشد. آیه ی بلند پایه ی «و الذین اذا انفـقوا سیرفـوا و لم تقیروا و کان بین ذلک قواماً«؛ «و مؤمنین کسانی هستند که چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل نورزند و میان این دو اعتدال عمل کنند.«؛ (سوره فرقان، آیه 67)، راهنمای خوبی می تواند باشد.

هر پژوهشی در راستای رسیدن به اهداف خود قاعدتاً با محدودیت ها و موانعی روبرو است. این پژوهش نیز از این قاعده مستثنا نبوده و با موانعی روبرو بوده است.

وقف مانند انفال و خمس و زکات و جزیه و غنائم از منابع مالی حکومت اسلامی محسوب می شود و در اسلام دارای ویژگی هایی است؛ و مصداق روشنی است از تعاون و همکاری. 

وقف عملی است صالح و باقی؛ که باید مورد پژوهش پژوهشگران قرلر گیرد، تا بتواند بیشتر در جوامع مورد استفاده قرار گیرد.

پژوهش ارائه شده بیشتر از نوع پژوهش های دینی، از کتابهای موجود در کتابخانه ها صورت گرفته است.

به نحوی که مطالب مورد نیاز از چندین منبع موجود در کتابخانه ها جمع آوری گشته و در کنار هم قرار گرفته اند و سعی شده بین مطالب هم از نظر دستوری و هم از نظر مفهومی ارتباطی صحیح ایجاد شود. 

پزوهشگر در این پژوهش تا حدّ امکان سعی در تهیه ی کتاب ها داشته، تا بتواند نوشته ی خود را به نحو احسن و جامع و کامل ارائه دهد. و لیکن موضوع خود یعنی " وقف در قرآن " را از کتب بسیاری مورد بحث قرار می دهد تا چیزی از قلم نیفتد و ان شاء الله مورد نظر خوانندگان عزیز واقع گردد.

 

معنای لغوی وقف

 

وَقف: مصدر ثلاثی مجرد از باب ضَرَبَ، یَضرِبُ در لغت به معنی حبس است. وَقَفش اَلشیءَ:حَبسَهُ. و به همین معناست در این جملات: وَقَفَ اَلاَرضَ عَلَی المَساکیِنِ یا وَقَفَ اَلاَرضَ لِلمَساکین. 

وقفها ای حبسها؛ چون واقف ملک را حبـس می کند برای مساکـین. و هم چنین در وقف حیـوان و غیر آن. (عمید، 1379، ص1100)

در فقـه اسلامـی گاهـی وقـف را به حبس معیـّن مال و صدقه دادن منافع تعبیـر کـرده اند که در این صورت خالـی از اشکـال نخواهد بـود. 

وقف در لغـت به معنای حبس شدن و حبس کردن متوقّـف شدن و متوقّـف کـردن است. چنان چـه در آیه ی «و قفوهم انّهم مسؤول«؛ «آن ها را باز دارید و متوقّف کنید از اعمالشان مسوول هستند«، به این معنا به کار رفته. اگر کلمهِ ی وقف با حرف جر «علی»به کار رود، به معنای اطلاع دادن است؛ (قرشی،1354،236ص)، مثل آیه ی «و لو تری اذ وقفوا علی النار فقالوا یا لیتنا نرد«؛ «ای کاش ببینی آن گاه که بر آتش مشرف شدند و مطّلع گشتند و گفتند ای کاش به دنیا بر گردانده می شدیم.«؛ (سوره انعام، آیه ی 27)

 

معنای اصطلاحی وقف

 

وقف در اصطلاح فقهی عبارت است ار این که شخصی عین مال خود را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاًِ و به رایگان در اختیار تأسیسات یا شخص یا اشخاص مخصوص بگذارد. 

فقها در بیان مفهوم اصطلاحی وقف که از نظر شرعی کلمه ی وقف چه مفهومی دارد؟ اختلاف نظر دارند؛ منشأ اختلاف آن است که برخی آن را لازم و برخی جایز می دانند و عدّه ای قصد قربت را شرط تحقّـق وقف می دانند.ولی عدّه ی دیگری چنین عقیده ای ندارند، و غیر این ها. این نوع اختلافات موجب شده است که در تعریف آن نیز با تعاریف گوناگون مواجه شویم. (الکبیسی، 1378،ص67) 

از فقها، تعاریف فراوانی در ارتباط با بیان مفهوم اصطلاحی وقف نقل شده که مهمترین آن ها را در اینجا نقل می کنیم:

مرحـوم محقـق حلّی در تعریف آن گفته:«الوقـف عقد ثمرته تحبیس الاصل و اطلاق المنـفه«؛ یعنی وقـف عقدی است که ثمره ی آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعـت است.)، این تعـریف از روایت «حبـس الـاصل و سبـل الـثـمره»مستفـاد شـده است. (بهـداروند،1385، ص187) 

امام خمینی (قدس سره) در تعریف وقف فرموده است: «تحبیس العین و تسبیل المنفعه«؛یعنی وقف، عبارت از حبس کردن عین و رها کردن منفعت آن است. (خمینی،1380،ص62)

یکی از معاصران در تعریف وقف گفته:«وقف صدقه ی جاریه یا حبس کردن عین (عین ملک) و تسبیل، اطلاق و رها کردن منفعت و مباح کردن آن و فی سبیل الله قرار دادن آن است. حبس به این معناست که«دیگر نتوان آن را معامله کرد و در معرض نقل و انتقال قرار داد»و تسبیل یا اطلاق منفعت آن یعنی رها کردن منفعت آن، به عبارت دیگر، یعنی بهره ی آن را فی سبیل الله و صدقه ی جاریه قرار دادن است. (فیض،1370، ص382)

برخی عالمان از جمله مرحوم بجنوردی در تعریف وقف لفظ تسبیل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زیرا از یک سو در لفظ تسبیل، راه خدا منظور شده که در نتیجه بر این اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سوی، این تعریف با سخن پیامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعه»هماهنگی دارد. (سلیمی فر،1370، ص12)

در ماده ی 55 قانون مدنی در تعریف وقف گفته شده: «وقف عبارت است از این که مال حبس و منافع آن تسبیل شود. در این تعریف نیز لفظ تسبیل بر لفظ اطلاق ترجیح داده شده»و همچنین در حدیث دیگری در خصوص وقف آمده:«احبس الاصل و سبل الثمره«؛ به همین دلیل برخی از فقیهان همچون شیخ طوسی در کتاب نهایه و سلار در کتاب مراسم، وقف را جزء عبادات برشمردند. شهید اوّل در کتاب دروس، وقف را صدقه ی جاریه معنا کرده. و سلار گفته:«وقف و صدقه یک چیز است.»(دکتر فیض، 1375، ص22)

مرحوم صاحب جواهر هیچ یک از تعاریف مربوط به وقف را تعریف حقیقی ندانسته،زیرا معتقد است که هیچ یک از تعاریف وقف جامع افراد و مانع اغیار نیست. بسیاری از فقیهان وقف را عبادت نمی دانند؛گرچه معتقدند که اگر وقف با قصد همراه باشد، ثواب عبادت را نیز خواهد داشت.

همه ی ادیان و شرایع برای وقف اهمّیّت قائل شده اند. هزینه ی نگاهداری معابد و آثار مقدّسه ی دینی از منابع موقوفات تأمین شده که نشان دهنده ی اعتقـادات متدیّـنان بوده است؛ به همین دلیل، در کتاب شرایع، حکم فقهی وقـف بر معبد یهود و نصارا و نیز وقف بر نوشتن تورات و انجیل بیان شده و گفتـه شده که چنان که وقـف به وسیله ی خود یهود و نصارا صورت گـیرد، اشکـال ندارد. (محقق حلی، 1377، ص347)

از آن جا که واقف، اغلب با موقوف علیهم رو به رو نیست، وقف وی صدقه ای شمرده می شود که از منّت و آزار مبطل صدقه، خالی است؛ بدین سبب باطل نمی شود؛ چون در قرآن مجید منّت و آزار، باعث بطلاق صدقه دانسته شده؛چنان که خداوند فرموده:«یا ایّها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ والاذی کالّذی ینفق ماله رئاء النّاس و لا یومن بالله و الیوم الاخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلداً لا یقدرون علی شیء مما کسبوا والله لا یهدی القوم الکافرین«؛«ای مومنان! صدقات خود را با منّت گذاشتن و آزار باطل نکنید همانند کسی که مالش را برای نمایش دادن به مردم انفاق می کند و به خدا و روز واپسین اعتقاد ندارد. آری، داستان او مثل سنگی است که بر آن خاکی باشد و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را همچون سترون و اگذارد. آنان از کار و کردار خویش حاصلی نبرند و خداوند خدا نشناسان را هدایت نمی کند.»(سوره بقره، آیه264)

همه ی مذاهب فقهی اسلام (حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی، زیدی و ظاهری) وقف را جایز دانسته اند؛ البته برخی از مذاهب اسلامی، وقف را مشروع ندانسته و آن را منافی اصول اسلامی می دانند، مگر در خصوص مسجد. این قول نزد مذاهب اسلامی متروک است. مذاهب فقهی اسلامی به طور کلّی وقف خانه، زمین، باغ، سلاح، قاطر، لباس و قرآن و نظایر این ها را جایز می دانند. برخی هم وقف را فقط در اسلحه و اسب و قاطر و الاغ جایز دانسته اند و در غیر این ها جایز نشمرده اند. (سلیمی فر، 1370، ص14)

در ماده ی 58 قانون مدنی گفته شده: فقط مالی جایز است که با بقای عین بتوان از آن منتفع شد اعم از این که منقول باشد یا غیر منقول، مشاع باشد یا مفروز.

امام خمینی (قدس سره) فرموده است: آن چه وقف می شود، باید عین مملوک باشد که مدّتی قابل توجّه باقی بماند، به گونه ای که امکان انتفاع منفعت محلله از آن و نیز امکان قبض آن باشد؛ بنابراین، وقف منافع و دیون و وقف چیزهایی که به ملکیّت در نمی آیند، مثل خمر و خنزیر و نیز وقف خوردنی ها و میوه ها صحیح نیست. (خمینی،1380،ص69)

یکـی از نویسـندگـان معاصر می گـوید: «وقـف نه تنها جایـز اسـت، بلـکه در مـوارد و حالاتی راجـح و مستحـب نیز می باشد و در موقعیّت ویـژه ای برای «حقـن دما»و مبارزه با مـال پرستـی و مـال اندوزی و جهت کـاهش اختـلاف طبقـاتی فاحـش واجـب مـی شود. (ابو سعید،1375، ص 17)

 

ریشه ی وقف در آیات قرآن 

 

قرآن، خلاصه کتاب های الهی است که خدا بر انبیاء و اؤلیایش فرستاده است. هیچ علم ربّانی، مسأله ی الهی، کلمات برهانی و معرفت کشفی نیست، مگر اینه اصل و فرع، مبدأ، غایت، ثمره و مغز آن در فرآن وجود دارد. قرآن کریم سرشار از معارفی بلند و عمیق در همه ی مسائلی است که بشر برای پیمودن راه سعادت به آن نیاز دارد. مخاطبان فرآن همه ی مردم هستند و مطالـب آن برای همه قابل فهم و درک است امّا ظرفیّت انسان ها برای پذیرش معارف الهی تفاوت دارد. 

در قرآن کریم، چهار آیه است که ریشه ی " وقف " در آن، با معانی مختلف به کار برده شده است که این آیات را با تفاسیر مختلف مورد بحث قرار می دهیم؛ از آن جمله: 

1. «و لو تری اذا وقفوا علی النّار فقالوا یا لیتنا نرد و لا نکذب بایات ربّنا و نکون من المؤمنین«؛ «و اگر آنان را ببینی که بر آتش دوزخ توقّف کرده اند پس می گویند کاش ما را باز می گرداندند تا دیگر آیات پروردگار مان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم«؛ (سوره انعام، آیه 27)

به عاقبت اصرار آن ها بر کفر اشاره می کند: در برابر آتش دوزخ چنان هراسناک می شوند که باز طبق عادت دروغ گویشان فریاد می کشند ای کاش برای نجات از این سرنوشت شوم می توانستیم بلر دیگر به دنیا برگردیم تا آیات پروردگار مان را تکذیب نکنیم و در صفّ مؤمنان قرار گیریم. (پور سیف، 1385، ص 345)

«و لو تری اذا وقفوا علی النّار...«؛ بیان عاقبت انکار و اسرارشان بر کفر و سرانجام اعراضشان از آیات الهی است.

«یا لیتنی نرد و لا نکذّب بایات ربّنا...«، بنابرین که قرائت " نکذب " به فتح باء، و " نکون " به فتح نون باشد؛ معنای آیه این است که: کفّار آرزو می کنند بار دیگر به دنیا برگشته سلک مؤمنین درآید، باشد که از عذاب آتش قیامت رهایی یابد. این آرزویشان نظیر همان انکار شرک به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملکات نفسانیشان می باشد زیرا کفار همان طور که دروغ، ملکه نفسانیشان بود، آرزوی خیرات و منافعی هم که از آنان فوت شده، مخصوصاً وقتی که فوت آن مستند به اختیار خودشان و قصور تدبیر در عملشان باشد خود ملکه دیگری است در نفسشان، همچنان اظهار تأسف و تحسّری هم که درباره ی کوتاهی در امر قیامت می کنند، ملکه ی دیگری است در نفس آنان.(طباطبائی، 1380، ج7، ص72)

2. «و لو تری اذا وقفوا علی ربّهم قال الیس هذا بالحق قالوا بلی و ربّنا قال فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون«؛ «و اگر ببینی موقعی که آن ها را در برابر پروردگارشان متوقّف کرده اند، می فرماید: آیا این حق نیست؟ گویند: چرا، سوگند به پروردگار مان که حق است؛ می فرماید: پس به خاطر کفری که می ورزیدید عذاب را بچشید»(سوره انعام، آیه 30)

این جواب انکار آن هاست: پروردگارشان سؤال می کند آیا معاد و لقاء الله حق نیست؟ گویند آری، قسم به پروردگار مان که حق است و آن چه انبیاء گوشزد می کردند درست بوده امّا این اعتراف سودی به حال آن ها ندارد. (پور سیف، 1385، ص 345)

و جمله ی«و لو تری اذ وقفوا»به منزله ی جوابی است از انکار مشرکین در آیه ی قبل، البته به این بیان که لازمه ی گفتارشان را، به صورت تمنا خاطرنشان پیغمبر گرامی خود سازد، و آن لازمه و تالی فاسد این است که: به زودی آنچه را که با گفتن «و ما نحن بمبعوثین»انکار می کردند، تصدیق و اعتراف خواهند نمود، و این در حالی است که در برابر پروردگار خود می ایستد و آنچه را که انبیاء (علیهم السّلام) در دنیا گوشزد شان می کردند و می گفتند که بعد از مرگ دو باره زنده خواهید شد و اینان انکارش می کردند، به عیان مشاهده می کنند.

از اینجا معلوم می شود که جمله ی «اذ وقفوا»تفسیر معاد و حشر است، و مؤید آن این است که در آیه ی بعد هم که می فرماید:«قد خسر الذین کذّبوا بلقاءالله حتّی اذا جاءتهم السّاعه...»از حشر و بعث و قیامتی که در جملات قبلی بود به لقاءالله تعبیر کرده و بلافاصله ساعت را ذکر فرموده، تا برساند که منظور از آن همان ساعت " لقاءالله " است. (طباطبائی،1380،ج7، ص77) 

3. «و قال الذین کفروا لن لومن بهذا القرآن و لا بالذی بین یدیه و لو تری اذا الظالمون مؤقوفون عند ربّهم یرجع بعضهم الا بعض القول یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لولا انتم لکنّا مؤمنین«، «و کسانی که کافر شدند گفتند: نه به این قرآن و نه به آن که پیش از آن است هرگز ایمان نخواهیم آورد ای کاش ظالمان را هنگامی که در نزد پروردگارشان باز داشت شده اند می دیدی که چگونه برخی از آنان با برخی دیگر جدل می کنند؛ آن ها که زیر دست بودند به کسانی که برتری داشتند، می گویند: اگر شما نبودید قطعاً ما مؤمن بودیم«، (سوره سباء، آیه 31) 

مشرکین می گفتند نه به این قرآن ایمان داریم و نه به کتب آسمانی قبل از آن و این به آن جهت بود که اصولاً مذهب شرک معتقد به نبوّت نبود. کلمه ی " لن " برای نفی ابدی است و لجاجت آن ها را می رساند یعنی تا ابد ایمان نمی آوریم. نتیجه ی این شرک به زودی به آن ها می رسد و چیزی نمی گذرد که در پیشگاه خدا پشیمان می شوند امّا برایشان سودی ندارد. این ظالمان که با شرک خویش به خود و دیگران ظلم کرده اند در روز قیامت برای حساب و جزا در پیشگاه پروردگارشان می ایستند در حالی که با دیگران مجادله می کنند. نخست پیروان به پیشوایان ضلالت می گویند اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم زیرا شما ما را مجبور کردید که کافر و مشرک شویم. (پور سیف، 1385، ص1108)

4. «وقفوهم انّهم مسؤلون«؛ «و آنان را باز دارید که ایشان بازخواست کردنی هستند.«، (سوره صافات، آیه 24)

در سر راه جهنّم، ایشان را نگه می دارند تا بازخواست شوند که چرا از حق و عمل صالح روی گردان شدند؟ (پور سیف، 1385، ص 1153)

در مجمع البیـان می گوید: وقتی کسی می گوید " وقفت انا "معنایـش این است که: من ایسادم، وقتی هم بگوید: " وقف غیری " معنایش این اسـت که: من فلانی را به ایستادن و توقّف وادار کـردم. خلاصه کلمه ی " وقف " هـم لازم و بـدون مفعـول استفاده می شـود و هم متعـدّی؛ ولی بعضی از بنی تمیم وقتی می خواهند متعدّی استعمالـش کنند، به باب افعالـش برده و می گویند " اوقفت الـدّابـه "؛ " من حیوان را نگه داشته " و خلاصه در صورت تعدّی از باب افعال استفاده می کنند، و ثلاثی مجرّد را در مورد تعدّی به کار نمی برند. 

و بنا به گفته ی وی معنای جمله ی " وقفوهم " این می شود که ایشان را نگه دارید و نگذارید بروند که باید بازخواست بشوند. و از سیاق استفاده می شود که این امر به بازداشت و بازخواست، در سر راه جهنّم صورت می گیرد. (طباطبائی، 1380، ج17، ص199)

 

نقش وقف از نظر قرآن در تزکیه انسان

 

چنان که در آیـات و روایات متعدّد استفاده می شود مطلـوب اسلام از توزیـع، مواسـات و ایثـار است. مقصـود از مواسات شرکت دادن دیگران در اموال خویش است، به گونه ای که همه، اعضای یک خانواده می باشند و تلاش می کنند تا نیازهای یکـدیگر را بر طرف کـنند و مقصود از ایثار مقدّم داشتن دیگران بر خویشـتن می باشد، یعنی در مواردی که دیگران را بر خویش مقـدّم بدارند. و این بالاتر از مواسات است. اسلام در نظـام توزیـع خویـش آن را هـدف عالـی خود قرار داده است. خداونـد در وصف انصار می فرماید: «و یؤثـرون علی انفسهم و لو کـان بهم خصاصه«؛ «دیگران را بر خویش مقدّم می دارند، اگر چه خود مبتلا به فقر باشند.»(سوره حشر، آیه 9) 

وقف از این جهت که عموماً فلسفه ی وجودی آن تلاش برای رفع نیاز دیگران است و در حقیقت واقف فقرا و محرومین را در روزی و معاش خود شریک می کند و قسمتی از اموالی را که خداوند به وی ارزانی داشته است در جهت مصالح آن ها قرار می دهد بنابرین نقش وقف دراسلام از مهم ترین بحث هاست و در قرآن کریم نیز از این موضوع به قشنگی یاد کرده است. از طرف دیگر وقف یک نوع صدقه است و صدقات از اموری هستند که باعث " تزکیّه " می شوند؛چه به صدقات واجب زکات گفته می شود.زکات در قرآن گاهی به معنی طهارت و پاکیزگی پامده است، مانند آیه 9 از سوره شمس: «و قد افلح من زکّها«؛ «نجات یافت ان کس که نفس را پاک کرد.»و نیز در جای دیگری می فرمائد: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکّهم بها و صلّ علیهم انّ صلواتک سکن لهم و الله سمیع علیم«؛ «ای رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دریافت کن، تا بدان صدقات نفوس آن ها را پاک و پاکیزه سازی، و آن ها را به دعای خیر یاد کن که دعای خیر تئ در حق آنان موجب تسلّی خاطر آن ها می شود و خدا شنوا و داناست. (سوره توبه، آیه 105). در این آیه خداوند به پیغمبر (ص) دستور می دهد برای پاک کردن مؤمنان از آلودگی حب دنیا از آن ها صدقه بگیرد طبیعی است چون انسان علاقمند به اموال خود می باشد و به آن دلبستگی دارد، لذا گذشتن و دل کندن از مال در راه خدا موجب تزکیّه ی وی خواهد شد.

بنابرین به طور خلاصه می توان گفت: وقف هم از جهت این که نوعی مواسات و ایثار در توزیع، استو هم مواسات و ایثار هم موجب سفارش ائمه (ع) و تأکید آن ها قرار داشته وهم به لحاظ این که وقف یک نوع صدقه است و صدقات طبق نصّ صریح قرآن باعث تزکیّه و تطهیر صدقه دهنده می شود. (سلیمی فر، 1370،ص 181)

 

وقف در روایات

 

در روایات معصومان (ع) به صور گوناگون تشویق به وقف شده؛ از جمله پیامبر (ص) فرموده است:«اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاریه او علم ینتفع به او ولد صالح یستغفر له؛ وقتی آدم بمیرد، پرونده ی ِعمل وی مسدود می شود، مگر در سه مورد: صدقه جاریه، علمی که از آن نفع برده شود و فرزند صالحی که برایش دعا کند.«؛ (بحار الانوار، ج2، ص22)

همچنین امام صادق (ع) فرموده است:«لیس یتبع الرجع بعد موته من الاجر الاثلا ث خصال: صدقه موقوفه لا تورث او سنّه هدی سنها و کان یعمل بها وعمل بها من بعده او ولد صالح یستغفرله؛ پس از مرگ آدمی پادا شی به دنبال فرد نمی آید، مگر در سه خصلت: صدقه ای که فرد در زمان حیاتش جاری و برقرار ساخته که پس از مرگش تا قیامت جاری و برقرار می ماند؛ صدقه ای که وقف کرده و به ارث گذاشته نمی شود، و نیز سنّتی که برقرار نموده و در زمان حیاتش به آن عمل می شده و پس از وفاتش به آن عمل می شود. فرزند صالحی که برایش طلب آمرزش کند.«؛ (همان،ج6، ص293)

همچنین امام صادق فرموده است:«ست خصال ینتفع المؤمن بعد موته؛ ولد صالح یستغفرله و مصحف یقرأمنه و قلیب یحفره و غرس یغرسه و صدقه ماء یجریه و سنّه یؤخذ بها بعده؛ شش خصلت است که پس از مرگ مؤمن به مؤمن نفع می رسد: فرزند صالحی که برایش طلب آمرزش کند و قرآنی که از روی آن خوانده می شود و چاهی که حفر می کند و درختی که غرس می کند و صدقه ی آبی که جاری و مستمر می سازد و سنّت خوبی که پس از آن پیروی شود.«؛ (همان، ج71، ص 257)

چنان که در روایات یاد شده و نظایر آن بر می آیذ،از وقف به صدقه ی جاریه تعبیر شده؛چون استمرار دارد و از همین جاست که گفته شده: از جمله شرایط وقف استمرار و دوام آن است؛ یعنی وقف باید برای همیشه باشد و وقف موقّت درست نیست. (محقق حلی، 1377، ص448)

هر چند که مالکیه، ابدی بودن وقف را شرط صحّت آن ندانسته و گفته اند: «صحیح است که وقف برای مدّت محدودی مثل یک سال معیّن صورت گیرد.پس از این مدّت، ملک به صاحبش بر می گردد.»بیش تر فقیهان امامیّه معتقدند که اگر قصد موقّت شود، وقف صحیح نیست؛ ولی اگر مالک قصد حبس کرده باشد، حبس صحیح است و اگر قصد وقف کرده باشد، وقف و حبس هر دو باطل است؛ چه آن که وقف و حبس با هم تفاوت دارند؛ زیرا با وقف، ملک کاملاً از ملکیّت واقف خارج می شود؛ بدین سبب مالک از تصرّف در آن منع می شود و آن مال به صورت ارث به ورثه ی واقف منتقل نمی شود، بر خلاف حبس که عین ملک حبس شده بر حبس کننده ی آن باقی است و امکان فروش و انتقال ان از طریق ارث وجود دارد.

با وجود این برخی از فقیهان امامیّه همچون صاحب عروه با تمسک به حدیث «الوقف علی حسب ما یقفه الواقف»وقف موقّت را صحیح دانسته اند. (فیض، 1370، ص382)

لزوم استمرار وقف و دائم بودن آن از ماده 61 قانون مدنی نیز استفاده می شود که در ان گفته شده:«وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمی تواند از آن رجوع کنند یا درآن تغییری بدهد یا از موقوف علیهم کسی را خارج کند یا کسی را داخل در موقوف علیهم کند. 

در پاره ای از روایات، هر نوع کار خوبی صدقه دانسته شده؛ چنان که امام صادق (ع) فرموده است:«کل معروف صدقه و اهل المعروف فی الدنیا اهل المعروف فی الاخره و اهل المنکر فی الدنیا اهل المنکر فی الاخره«؛ امّا وقتی که صدقه فقط به معنای وقف به کار رود، با قراینی هم چون جاریه و مشابه آن همراه است.

افزون بر این که معصومان (ع) از طریق گفتار، وقف را تشویق کرده اند، به صورت عملی هم آن را تشویق کرده اند؛ یعنی عملاً سنّت وقف را انجام می دادند؛ چنان که علی (ع) تمام زمینی که از تقسیم فیء به وی رسیده بود وقف زوار بیت الحرام و سالکان راه حج کرد و فرمود: «به فروش نمی رسد و ارث کذاشته نمی شود و هر که آن را بفروشد و آن را حبه کند، لعنت خدا و ملائکه و همه ی مردم بر او خواهد بود.«؛ (محمدی ری شهری،ج10، ص 614)

هم چنین پیامبر (ص) زمینی را وقف کرد و منافع آن را برای ابن السبیل صدقه قرار داد و تشویق های حضرت در خصوص وقف اموال چنان مؤثر واقع شد که در بسیاری از مسلمانان پس از جنگ خیبر می خوماتند اموال خود را وقف کند؛ امآ حضرت اجازه وقف بیش تر از یک سوّم اموالش را به ایشان نداد. هم چنین بعضی از اصحاب رسول خدا، اموالی را وقف کردند و حضرت کار ایشان را تنفیذ و تحسین کرد. (سلیمی فر،1370،ص15)

 

جواز و وجوب وقف

 

می دانیم که قرآن مجید اصلی ترین منبع معارف و حقوق اسلامی است و لذا برای دستیابی به اصل و ریشه ی هر اصل، پیش از هر منبع و مأخذی باید به قرآن مراجعه کنیم.

در قرآن مجید، آیه ای که بر وقف و احکام فقهی آن صراحت داشته باشد وجود ندارد، ولی می توان از باب اولویّت با آیات مربوط به "احسان و انفاق "، " قرض الحسنه "، " تعاون "، " صدقه " به جواز و بلکه رجحان و استحباب وقف استدلال کرد؛ در کتاب ادوار فقه در این باره آمده: درباره ی عطایای منجزه مانند وقف و سکنی و صدقه و هبه و غیر این ها فاضل چنین افاده کرده است: در قرآن مجید آیاتی مخصوص به این امور نیست، لیکن آن چه به طور عموم بر فعل خیرات و تحریض آن ها دلالت دارد بر این امور نیز دلیل است، راوندی و معاصران از آن جمله سه آیه را در این جا آورده اند: (سلیمی فر، 1370، ص53)

1. «لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم«؛ «شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا نخواهید رسید، مگر آن که از آن چه دوست می دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید محققاً خدا بر آن آگاه است.«، (سوره آل عمران، آیه 92)

2. «... و ما تقدّموا لانفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیراً و اعظم اجراً و استغفرالله انا الله غفور رحیم«؛ «و (بدانید که) هر عمل نیک که برای آخرت خود پیش فرستید، پاداش آن را نزد خدا بیابید، و آن اجر و ثواب آخرت (که بهشت ابد است) از متاع دنیا بسی بهتر و بزرگ تر است، دائم از خدا به دعا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده است. (سوره مزمّل، آیه20)

3. «لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البرّ من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبییّن و آتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوه و آتی الزکوه الموفون بعهدهم اذات عاهدوا و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون«؛ «نیکی فقط به این نیست که صورت خود را به سوی مشرق و مغرب کنی؛ بلکه نیکو کار کسی است که به خدا و روز رستار خیز و فرشتگان و کتاب آسمانـی پیامبران ایمان آورده و مال خود را با تمام علاقه ای که به آن دارد، به خویشان و یتیمان و مسکـینان و در راه ماندگان و سائلان و بردگان انفاق می کتد و نماز را برپا می دارد و زکتات می دهد و به عهد خود در وقتی که عهـدی بستند وفـا می کنند و در برابر محرومیّت ها و بیماری ها و در میدان جنـگ، استقامت به خرج می دهند. اینـان کسانی هستند که راست می گویند و اینان هستند پرهیزگاران.«، (سوره بقره، آیه177)

علاوه بر این ها آیه ی 46 از سوره ی کهف که می فرماید: «المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و الباقیات الصّالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر امـلاً«؛ «مال و فرزندان زینت حیات دنیاست و (لیکن) اعمال صالح که تا قیامت باقی است (مانند نماز و تهجّد و ذکر خدا و صدقات جاری چون بنای مسجد و مدرسه و موقوفـات و خیرات در راه خدا) نزد پروردگـار بسی بهتر و عاقبت آن نیکوتر است«. و نیز آیه 76 از سوره مریم «و یرید الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصّالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر مرداً.«؛ «و خدا بر هدایت هدایت یافتگان می افزاید و اعمال صالحی که اجرش نعمت ابدی است نزد پروردکار تو بهتر (از مال و جان فانی دنیا) است هم از جهت ثواب الهی و هم از جهت حسن عاقبت اخروی.«؛ چنان چه به زودی این آیات مورد بحث قرار می گیرد.

وقف عملی است که، صالح و باقی و مصداق روشنی است از تعاون و تعاضد و انفاقی است، عاری از منّت و احسانی است خالی از اذیّت و به دور از تحقیر شخصیّت دیگران و تصدّقی است دائمـی و مستمر و بدون ریا و وامی است بدون اضطراب باز پرداخت و تعدیل ثروتی است با رضا و رغبت که از طریق آن، با کنز اموال و تکاثر و بروز اختلافات طبقاتی فاحش، به نحو معقولی مبارزه می شود و برگ سبزی است که به گور فرستاده می شود، پرونده ی افراد بشر معمولاًبا مرگ آنان مختومه می شود ولی پرونده ی واقفان مؤمن همیشه باز است و از ثواب وقف برخوردار می شوند دوام و بقای عین موقوفه و جاری شدن عوائد آن در اجتماع، موجب می شود که نام واقف نیز مخلد شود و واقف به یک نوع " خلود و بقا " دست یابد.

پس می توان گفـت که وقـف با عنایت روح قـرآن، نه تنهـا جایز است، بلکـه در مـواردی و در حالاتی، راجح و مستحب نیز می باشد. (ابو سعید، 1372، ص 18)

برخی از نویسندگان کتب آیات الاحکام از جمله راوندی و معاصر و فاضل مقداد و دکتر محمود شهابی و دکتر خزایلی، آیاتی را که به شکلی به وقف اشاره دارند بیان کرده اند؛ از جمله:

 

بهترین خیرات

 

«لکل وجهه هو مولیها فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا«؛ «هر کس را راهی است به سوی حق (یا قبله ای است در دین خود) که بدان راه یابد و به آن قبله روی آورد؛پس بشتابید به سوی خیرات که هر کجا باشید، همه ی شما را خداوند به عرصه ی محشر خواهد آورد.«، (سوره بقره،آیه 148)

در خصوص قسمت اوّل در کتب تفاسیر نظریّات چندی بیان شده؛ از جمله این که هر کس مطابق نیّت و اندیشه ی خود کار می کند یا هر امّتی قبله ای دارد یا برای هر طایـفه ای از مسلمانان جهتی است در استقبال کـعبه که به آن جهت توجّه کند و نظایر این وجوه. (سوره اسراء، آیه 84)

در خصوص جمله ی «فاستبقوا الخیرات»می توان گفت: برخی از مفسران معتقد اند که خیرات جمع خیر بر وزن صعب به معنای چیزی است که انتخاب شده و برتر باشد. این معنا اعم است از هر عمل صالح و هر قدم خوب و عبادت و طاعتی که سبب پیشرفت و سعادت انسان شود. 

در کتاب کافی از امام باقر(ع) روایت شده است:«خیرات به معنای ولایت اهل بیت(ع) است.«؛ (فیض کاشانی،1386،ص182)

زجاج گفته: یعنی به قبول آن چه خداوند امر می کند، بشتابید. ابن عباس گفته: در انجام اموری که به آن ترغیب می شوید، بر یکدیگر پیشی بگیرید که خداوند، ثواب هر یک از افرادی را که در این امور بر یکدیگر سبقت بگیرند عنایت خواهد کرد. (الطبرسی،1358،109)

در مصحف ابی آمده: یعنی پیشی بگیرید به خیرات از قبله و غیر آن و پیشی بگیرید به فاضل ترین و نیکوترین جهات که آن قبله است؛ چون شریف ترین جهات جهت کعبه است.

شأن نزول آیه در خصوص قبله است که به سبب آن پس از آن که قبله از بیت المقدس به سوی کعبه تغیری یافت، مشاجره بالا گرفت و یهود اعتراض کردند. آیه در پاسخ به یهود نازل شد و خداوند فرمود: به جای مشاجره در این باره به انجام کارهای خوب شتاب کنید؛ ولی الخیرات جمع، و اعمّ از عمل صالح و «برّ»است. این کلمه در حدود 180 بار در قرآن استعمال شده. از مجموع آیاتی که واژه ی خیر در آن ها به کار رفته، استفاده می شود که هر چه انسان را به خداوند تعالی نزدیک سازد و در دنیا و آخرت برای انسان صالح باشد، خیر است، و چنان که از سنّت شریفه ظاهر می شود، جامع بین خیرات، رضای خداوند است.

با توجه به اینکه الخیرات، جمع محلا به الف و لام است و از سویی جمع محلابه الف و لام، افاده ی عموم می کند، کلمه ی الخیرات شامل همه ی خوبی ها از واجبات و مستحبات می شود و امر" استبقوا " ارشادی است، نه مولوی؛ یعنی به حکم عقل بر انسان لازم است که هر قدر می تواند به سوی خیرات بشتابد.

از آن جا که کلمه ی الخیرات جمع است و معنای جمع می دهد، هر نوع کار خوبی را شامل می شود.

بدیهی است که با توجّه به تشویق روایات به سنّتِ وقـف و با توجّه به انجام وقـف به وسیله ی معصومان (ع)، وقـف می تواند که یکی از مصادیق وقـف باشد. به همین سبب است که آقای دکتر خزایلی در کتاب احکام القرآن ضمن بیان این آیه گفته: «ابن آیه ارشاد می فرماید که باید نظر و نیّات واقفان پیوسته مورد نظر باشد و با مال وقف چنان عمل کنند که اگر واقف خود زنده می بود، همان گونه عمل می کرد و در مصارفی که زمانه، مقتضی آن بود، مصروف می داشت؛ از این جهت باید منافع وقف بر حسب نیّت واقف شود و اگر مصرف آن ممتنع یا متعذر باشد، باید مصرفی برای آن تعیین کنند که هر چه بیشتر با نیّت و مقصود واقف سازگار باشد.»

با توجّه به این که برخی از مفسران در تفسیر قسمت اوّل آیه ی «لکل وجهه هو موّلیها»گفته اند: در برخی روایات به نیّت، تفسیر شده؛ یعنی هر کس مطابق نیّت و اندیشه ی خود کار می کند؛ چنان که در خبر وارد شده که «انّما الاعمال بالنّیّات«، (سوره آل عمران، آیه 92)؛ به نظر می رسد برداشت حکم فقهی یاد شده با توجّه به این تفسیر باشد.؛(خزایلی، 1379، ص136)

وقف یکی از مصادیق بر

«تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم«؛ «هرگز بر نیکوکاری یا مقام عالی نخواهید رسید، مگر آن که قسمتی از آن چه را دوست می دارید انفاق کنید و هر آن چه ببخشید، خداوند از آن آگاه است.«؛ (آل عمران،آیه92) 

زمخشری گفته:گذشتگان هر چیز را که دوست می داشتند، خاص خداوند می کردند و در راه او می بخشیدند.

مفسران در تفسیر معنای کلمه ی «برّ»نظریّات گوناگونی بیان کرده اند؛ از جمله برخی گفته اند: تفاوت «برّ»و احسان آن است که احسان، اعمّ از احسان مالی و جاه و غیر آن ها ست؛ ولی «برّ»اعطای چیزی است به غیر از مال و جاه و مقام، و چنان چه الف و لام جنس بر سر کلمه ی «برّ»در بیاید، شامل همه ی مثوبات دنیایی و آخرتی می شود.

در قاموس قرآن و مفردات راغب گفته شده: معنای اصلی کلمه ی «برّ»به فتح باء، خشکی است و چون خشکی نوعاً توأم با وسعت است، به نیکی های وسیع «برّ»به کسر باء و به بسیار نیکی کننده، «برّ»به فتح باء گفته می شود و جمیع این کلمه، ابرار و برره است و«برّ»به کسر باء به معنای نیکی و خوبی است؛ هر چند که در برخی از آیات به معنای همبستگی و پیوستن و فرمانبرداری و اطاعت کردن و نیز تقوا و پرهیزگاری نیز به کار رفته است. (قرشی، 1354، ص180)

ابن عباس و مجاهد گفته اند: منظور از «برّ»بهشت است. مقاتل و عطا آن را به معنای طاقت و تقوا دانسته اند.

حسن بصری گفته: یعنی از صالحان و اتقیا نخواهید بود. برخی مفسران منظور از آن را پاداش نیک گرفته اند و برخی گفته اند: «برّ»معنای گسترده ای دارد که شامل همه ی نیکی ها اعمّ از ایمان و اعمال می شود.

برخی مفسران گفته اند: منظور از «برّ»زکات واجب و واجبات مالی دیگر است.

حسن بصری گفته: معنای «برّ»عـام است برای همه ی صدقات اندک و بسیـار تا اگر خرمـایی دهـد، در این آیـه داخـل باشـد. (ابوالفتح رازی،1383، ص 491)

تفاوت «برّ»و «خیر»چنین می شود: «برّ»نفعی است که به غیر برسانی اگر به قصد نفع این کار را انجام دهی؛ ولی «خیر»به هر حال خیر است و نفع هر چند که سهواً انجام شود. ضد «برّ»عقوق، و ضد «خیر»شر است.

ابن عباس گفته: منظور از «برّ»همه ی چیزهایی است که انسان از اموال خود در راه خیرات انفاق می کند. برخی مفسران معتقدند که «برّ»هر کاری است که خیر باشد؛ خواه فعل قلبی باشد، مثل اعتقاد حق و نیّت پاکیزه، یا فعل اعضا و جوارح باشد، مثل عبادت کردن برای خدا و انفاق در راه خدا؛ چنان که آیه ی 177 سوره ی بقره «لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق...»هر دو را در بر دارد؛ از همین روی نظر کسانی که گفته اند: «برّ»به معنای انفاق از آن چه دوست می دارید است، مردود و غیر قابل قبول است. (طباطبایی، 1380، ص 344) 

با توجّه به معنای اخیری که برای«برّ»بیان شد، بدیهی است که وقف می تواند یکی از مصادیق«برّ»باشد؛ به ویژه با توجّه به این که در تفسیر آیه به مواردی اشاره شده که افرادی مالشان را انفاق یا وقف کرده اند و احیاناً تشویق شده اند؛ از جمله گفته شده که شخصی به نام ابوطلحه انصاری در مدینه نخلستان و باغی زیبا و مصفا داشته که همه در مدینه از آن سخن می گفتند و در آن،چشمه ی آب صافی بوده و هر وقت پیامبر (ص) به آن باغ می رفتند، از آن آب میل می فرمودند و وضو می گرفتند. پس از نزول آیه ی شریفه ی یاد شده، ابوطلحه خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: می دانید که محبوب ترین اموال من در همین باغ است و می خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره ای برای آخرتم باشد. پیامبر فرمودند:«بخ بخ ذلک مال رابح؛ آفرین بر تو، آفرین بر تو! این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود«؛ سپس فرمودند:«من صلاح می دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی.»ابوطلحه دستور پیامبر را عمل، و آن را میان بستگان خود تقسیم کرد. (مکارم شیرازی،1380،ج3، ص3و4)

در تفسیر ابو الفتوح رازی در پایان ماجرای یاد شده گفته شده: پیامبر (ص) فرمودند: این که گفتی شنیدم و مصلحت در آن دانم که بر خویشان خود وقف کنی. گفت یا رسول الله آن چنان که باید کردن می فرمایی. رسول برایشان وقف کرد. 

همچنین گفته شده: زبیده، همسر هارون الرشید، قرآنی بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه ی بسیاری به آن داشت. یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت می کرد، به آیه ی«لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون»رسید. با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم و کسی را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهای آن را در بیابان های حجاز برای تهیّه ی آب مورد نیاز باده نشینان مصرف کرد که می گویند امروز هم بقایای آن چاه ها وجود دارد و به نام وی نامیده می شود. (مکارم شیرازی،1380،ج3، ص3و 4) 

همچنین گفته شده: وقتی این آیه نازل شد، برخی از اصحاب پیامبر (ص) عزیزترین ملک و مال خود را به پیامبر تقدیم و به ارشاد ایشان در وجه مطلوب صدقه و انفاق کردند. 

با توجّه به وسعت معنای«برّ»که شامل هر کار خوبی اعمّ از قلبی و غیر قلبی و با توجّه به این که وقف می تواند یکی از مصادیق «برّ»باشد، دکتر خزایلی در ذیل آیه ی یاد شده گفته:«این آیه بر آن دلالت دارد که همه ی صدقات و مِن جمله موقوفات، باید از اموالی باشد که مورد رغبت و علاقه ی صاحب آن باشد.»(خزایلی،1379،ص136)

 

قصد قربت

 

3.«لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البرّ من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبییّن و آتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوه و آتی الزکوه الموفون بعهدهم اذات عاهدوا و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون«؛ «نیکی فقط به این نیست که صورت خود را به سوی مشرق و مغرب کنی؛ بلکه نیکو کار کسی است که به خدا و روز رستار خیز و فرشتگان و کتاب آسمانی پیامبران ایمان آورده و مال خود را با تمام علاقه ای که به آن دارد، به خویشان و یتیمان ومسکینان و در راه ماندگان وسا ئلان و بردگان انفاق می کتد و نماز را برپا می دارد و زکات می دهد و به عهد خود در وقتی که عهدی بستند وفا می کنند و در برابر محرومیّت ها و بیماری ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج می دهند. اینان کسانی هستند که راست می گویند و اینان هستند پرهیزگاران.»

این آیه پس از تغییر قبله از بیت المقدس به سوی مسجد الحرام در پاسخ اعتراض یهود و نصارا به این تغییر قبله نازل شد؛ چه آن که نصارا به سوی مشرق، و یهود به سوی مغرب عبادات خود را انجام می دادند و کعبه که قبله ی مسلمانان قرار داده شد میان آن دو قرار داشت. 

این آیه از حیث جامعیّت صفات نیکو کاران، مهم است و به تمام اصول اعتقادی و عبادی و اجتماعی اشاره کرده؛ جون به شش موضوع اساسی، یعنی ایمان، انفاق، نماز، زکات، وفاداری به عهد و صبر و بردباری اشاره دارد. (مکارم شیرازی، 1380، ص177) 

همان گونه که پیش تر اشاره شد، در آیه «برّ»به همه ی خوبی ها اعمّ از فعل قلبی، مثل نیّت پاکیزه، یا فعل اعضا و جوارح، مثل ا نفاق کردن در راه خدا و عبادت کردن دلادت دارد و چنان که پیش تر نیز اشاره شد، با توجّه به مطلوبیّت وقف، وقف نیز می تواند یکی از مصادیق«برّ»باشد و از همین روی، اقای دکتر خزایلی، ذیل این آیه گفته:«برخی از فقها ضمیر در " علی حبّه"را راجع به خدا دا نسته اند و از این جهت، قصد قربت را شرط صحت وقف گرفته اند.»

در این که آیا قصد قربت در وقف شرط است یا نه، بین فقیهان اختلاف نظر وجود دارد. اگر قصد قربت در وقف شرط باشد، وقف از مستحبات و عبادات خواهد بود؛ برای مثال، مرحوم بجنوردی گفته:«چون ماهیّت وقف، ماهیّت صدقه ای است، لذا به احتیاط وجوبی بر اشتراط قصد قربت در وقف معتقد هستم.»و در مقابل شهید ثانی گفته: قصد قربت شرط نیست؛ چون دلیلی بر شرطیّت آن نداریم؛ ولی اگر واقف بخواهد ثواب ببرد، باید قصد قربت کند. 

همچـنین مرحـوم فاضل مقـداد ضمن این کـه این آیـه و آیه ی قبـل را در شمـار آیـات مربـوط به وقـف یاد کرده، در عبارت " علی حبّه" گفته:«عـلی حبـّه ای علی حب الله و قیـل حب الایتـاء او حـبّ المـال و الاول اوجـه لتضمـنه الکل و لـدلالته علی الـقرابه و الاخـلاص«؛ یعنی درباره ی مرجع ضمیر در " علی حبّه " سه احتمال داده، و بهترین آن را برگـشت ضمیـر به نام شریف الله دانسته اند؛ چون که همه ی معانی را در بر دارد و از این گذشته بر قربت و اخلاص دلالت می کند. (خزایلی،1379، ص 127)

 

باقیات صالحات

 

«المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر املاً«؛ «اموال و پسران، تجمّل زندگی دنیوی است و کارهای ماندگار شایسته نزد پروردگارت خوش پاداش تر و امید بخش تر است.»(سوره کهف،آیه 46)

در خصوص معنا و مفهوم " الباقیات الصالحات" وجوه چندی بیان شده؛ از جمله عبدالله عباس و عکرمه و مجاهد گفته اند:«به معنای سبحان الله و الحمدالله و لا اله اله الله و الله اکبر است. چون بنده این را گوید، گناهانش بریزد مثل ریختن برگ از درخت.»روایات فراوانی در همین باره از پیامبر نقل شده است.

عدّه ای آن را صلوات بر محمد و آلش دانسته اند. برخی هم آن را به معنای روزه، حج، عتق، جهاد و صله ی رحم گرفته اند. عطیه آن را به معنای سخن نیکو دانسته و حسن بصری گفته: به معنای نیّات است که به وسیله ی آن، اعمال پذیرفته می شود. و قتاده معتقد است که" الباقیات الصالحات" هر طاعتی است که برای خدا انجام شود.

امام باقر (ع)آن را به معنای قیام اللیل لصلوه اللیل دانسته اند.

برخی گفته اند: منظور از " الباقیات الصالحات " دختران صالح هستند؛ به دلیل" هن ستر من النار" که سبب نجات والدین باشند. ابن مسعود و سعید بن جبیر گفته اند که به معنای نمازهای پنجگانه است و در همین خصوص از امام صادق (ع) نیز روایتی نقل شده.

در کتاب ابن عقده گفته شده که امام صادق (ع) به حصین بن عبد الرحمان فرمودند:«لا تستصغر مودّتنا فانّها من الباقیات الصّالحات«؛««یعنی ای حصین! دوستی ما را کوچک منشمار؛ زیرا از باقیات صالحات است.«

امام قشیری گفته:«باقیات صالحات آن عمل است که مشوب به طمع و غرض نباشد؛ بلکه خالصانه لوجه الله باشد.«

بهترین تفسیر باقیات صالحات آن است که نظریّات گوناگون بیان شده درباره ی آن را مصادیق آن بدانیم و بگوییم باقیات صالحات به معنای اعمال صالح است چون اعمال انسان نزد خداوند برای انسان محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقیات صالحات خواهد بود و این گونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتری دارند؛ چون خداوند تعالی به آنان که آن ها را انجام می دهند، جزای خیر می دهد. (طباطبایی، 1380، ج 12، ص 442)

می توان گفت: همه ی کارها و اعمالی که خدا و رسول (ص) آن را نیک بدانند، مشمول باقیات صالحات است. گفتار و عباداتی که چنین باشند نیز از باقیات صالحات به شمار می روند یا این که باقیات صالحات، یعنی ارزش های پایدار و شایسته نزد خداوند.

چنان چه الباقات الصالحات را به معنای اعمال صالح یا مطلق کارهای نیک بدانیم، وقف نیز یکی از مصادیق آن خواهد بود؛ چه آن که تشویق گفتاری و عملی معصومان (ع) درباره ی وقف، نشان می دهدکه وقف از مصادیق عمل صالح است، به ویژه با توجّه به این که در پاره ای از روایات، وسیله ی نجات انسان در قیامت دانسته شده. (مکارم شیرازی،1380، ص 445)

از همین روی است که خزایـلی درباره ی این واژه گفته:«مراد از باقیات صالـحات که در نزد پروردگار از جهت عمل و ثواب نیکوتر است، وقف تواند بود که صدقه ی باقیه است.»

مشابه آیه ی یاد شده، آیه ی 76 سوره ی مریم است که خداوند در آن فرموده:«و یزید الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر مرداً«؛ «و خدا بر هدایت هدایت یافتگان می افزاید و اعمال صالحی که اجرش نعمت ابدی است، نزد پروردگار تو بهتر است هم از جهت ثواب الهی و هم از جهت حسن عاقبت آخرتی.«

بنابر حدیثی که کلینی (ج 2، ص 506) و دیگران از پبامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم نقل کرده اند، شخص مخاطب آن حضرت، پس از شنیدن آثار اخروی اذکار تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر و اینکه آنها مصداق " الباقیات الصّالحات " اند، باغی را که در دست احداث داشت در راه خدا و برای مستمندان وقف کرد؛ با این همه، از صورت واقعه برنمی آید که رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله وسلّم این اقدام او را از " الباقیات الصّالحات " شمرده باشند. منشأ این دلالت عرفی را می توان احادیث فراوانی دانست که درباره ی اهمیّت صدقه ی جاریه (وقف و امثال آن) روایت شده است. بر طبق این حدیث، یکی از مواردی که پس از مرگ سبب استمرار کسب ثواب و اجر می شود وقف است. بنابر این، به لحاظ همین استمرار کسب می توان آن را حتّی بعد از مرگ نیز " باقی " (باقیات صالحات) دانست. (خزایلی، 1379، ص 137)

 

بهترین قرض به خدا

 

«و اقرضوا الله قرضاً حسناً و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله هو خیراً و اعظم اجراً«؛ «در راه خدا قرض الحسنه بدهید و هر آن چه از کارهای خیر که برای خود پیش اندیشی کنید، آن را بهتر و بزرگ تر نزد خداوند خواهید یافت.»(سوره مزمّل،20)

در این آیه، هم از کلمه ی " خیر"می توان بر مدّعا استدلال کرد و هم می توان یاری گرفت؛ زیرا همان گونه که پیش تر اشاره شد، خیر به معنای هر کار خوبی است، چنان چه مرحوم علامه طباطبایی در تأکید این مدّعا گفته:«عبارت" من خیر" بیان " ما" است و مقصود از خیر، مطلق است اعمّ از واجب و مستحب.»(طباطبایی، 1380، ج20، ص 442)

در مورد" قرضاًًحسناً " می توان گفت در تفسیر این کلمه، موارد چندی بیان شده؛ از جمله برخی گفته اند: اقرضوا الله قرضاً حسناً، یعنی اموال خود را انفاق کنید، انفاق نیکو که موافق رضای خدا باشد. در این صورت، این جمله امر به سایر خیرات و یافتن جزای بسیار در آن از سوی خداوند است. بعضی معتقدند که مقصود، انفاق از پاکیزه ترین مال بر اهل استحقاق و مراعات نیّت و طلب رضای خداوند است.

برخی گفته اند: منظور از " قرضاً حسناً " هر کار خیری است که متعلّق به نفس و مال باشد؛ به همین روی از رسول خدا روایت شده است:«در اموال حقی است غیر از زکات مقرر که به وجه احسن باید اخراج شود از مال طیّب و پاکیزه.»و برخی معتقد هستند که منظور از" قرض الحسنه "، همان انفاق های مستحبی است و این بزرگوارانه ترین تعبیری است که در این زمینه تصوّر می شود؛ چرا که مالک تمام ملک ها از کسی که مطلقاً چیزی ندارد، قرض می طلبد تا از این طریق وی را به انفاق و ایثار و کسب فضیلت این عمل خیر تشویق کند. 

چنان چه منظور از " قرضاً حسناً" هر کار خیری باشد، وقف می تواند یکی از مصادیق آن باشد؛ چنان که از مصادیق خیر نیز می تواند به شمار رود؛به همین دلیل در برخی از کتب آیات الاحکام، این آیه در شمار آیات مربوط به وقف ذکر شده.

مرحوم فاضل مقداد هر چند که این آیه را در شمار آیات مربوط به وقف ذکر نکرده، گفته که اطلاق قرض استعاره از اعمال صالحه است.

افزون بر آیه ی یاد شده، آیات دیگری که درباره ی قرض هستند، با همان استدلال می توانند درباره ی وقف نیز باشند؛ از جمله «من ذالذی یقرض الله قرضاً حسناً«؛ (البقره، 245و الحدید، 11)، «ان تقرضوا الله قرضاً حسناً یضاعفه لکم«؛ (التغابن، 17)، «ان المصدقین و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً«؛ (الحدید، 18). (مکارم شیرازی،1380، ج 27، ص146)

 

زیباترین بخشش

 

«فامّا من اعطی و اتّقی و صدق بالحسنی فسنیسره بالحسنی«؛ «پس امّا آن کس که بخشید و پرهیزگار بود و نیکوتر را تصدیق کرد، او را برای کار خیر آماده می سازیم و توفیق می بخشیم.»(سوره لیل، آیه7)

در این آیه از عطا و بخشش سخن به میان آمده بدون این که به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگی و بخشش است هر چه که می خواهد باشد؛ خواه مالی و خواه آبرویی و خواه بدنی باشد. (مکارم شیرازی، 1380، ج27، ص73)

برخی گفته اند: " اعطی " به عبادات مالی، و " اتقی " به سایر عبادات و انجام واجبات و ترک محرمات اشاره دارد؛ امّا بهتر آن است که بگوییم: منظور از " اعطی " همان انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان و تقوا اشاره است به این که هنگام انفاق و بخشش و تهیّه ی اموال از طریق مشروع و انفاق آن منّت و آزاری در کار نباشد

مرحوم علامه ی طباطبایی در این باره گفته:«با توجّه به این که آیات پس از این آیه بخل را نکوهش می کنند، منظور ار " اعطی " بخشش مال است برای رضای خدا و " اتقی " نشان می دهد که انفاق باید در راه تقوای دینی باشد.«؛(طباطبایی،1380،ص302)

با توجّه به آن که گفته شد، بهترین معنا همان است که در تفسیرمجمع البیان از امام باقر (ع) در این باره نقل شده که فرموده است:«اعطی مما آتاه الله»یعنی از آن چه که خداوند داده، بدهد و ببخشد. از سویی، لفظ " عطاء " به معنای مطلق دادن است که بخشیدن را شامل می شود؛ بنابرین، هر کـه حقوق واجب اموالـش را بپردازد و هر که مالی در راه خیر بدهـد و کسی که برای خداوند گامی بردارد یا سخنی بگوید و از مقـام و آبـرو یا دانش و هنرش به نفـع بندگان خدا استفـاده کند، عموماً مشمول این آیه و داخل در" من اعطی " است. 

این که مفعول اعطی ذکر نشده؛ یعنی آن چه که بخشش می شود بیان نشده به منظور گسترش مفهوم اعطی است که موارد بسیاری را شامل شود؛ بدین جهت در معانی و بیان گفته شده: یکی از انگیزه های حذف" مفعول به " تعلیم گسترش مفهوم است. 

بر این اساس، بدیهی است یکی از عناوینی که می تواند تحت واژه اعطی قرار بگیرد، وقف است؛چون وقف هم یک نوع اعطا و بخشش مال در راه خدا ست و از همین روی در کتاب میزان الحکمه در مبحث وقف، آیه ی مزبور راجع به وقف دانسته شده و از طریق روایات به تفسیر آن اقدام شده. (خزایلی،1379،ص138)

 

وقف و مساجد

 

افزون بر آیات گذشته در کتاب احکام القران به آیه 18 سوره ی توبه اشاره شده که خداوند در آن فرموده: «انّما مساجد الله من آمن بالله و الیوم الخر«؛ «مساجد الهی را فقط کسانی آباد می کنند که به خدا وند و روز قیامت ایمان آورده اند.»این آیه به تعمیر مساجد و گذاشن وقف برای آن ها اشاره دارد. بعضی از سیاق آیات قبل و بعد این آیه استفاده کرده اند که منظور از آیه کریمه آن است که مساجدالله را مؤمنان به خدا و روز رستاخیز آبادان نگاه می دارند؛ یعنی مساجد اسلامی بیشتر از ابنیه و تجهیزات به خود کسانی با ایمان نیازمند است. همان گونه که در روایات آمده که خداوند به دلیل وجود آباد کنندگان مساجد کیفر و مجازات گناهکاران را به تأخیر می اندازد، چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «ان الله اذا اراد ان یصیب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذین یتحاببون فی و یعمرون مساجدی و یستغفرون بالاسحار لا نزلت عذابی«؛ «خداوند تعالی هرگاه بخواهد اهل زمین را (به سبب اعمال بدشان) کیفر دهد، می فرماید: اگر آنان که برای من با یکدیگر دوستی و محبّت می ورزند و مساجدم را آباد می کنند، نبودند عذاب خود را بر ایشان (گناهکاران) نازل می کردم.«

همچنین پیامبر (ص) فرموده است: «من اسراج فی مسجد سراجاً لم تزل الملائکه و حمله العرش یستغفرون له مادام فی ذلک المسجد ضوئه»کسی که چراغی در مسجدی برافروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهی مادام که نور آن چراغ در مسجد می تابد، برایش استغفار می کنند.. (مکارم شیرازی، 1380، ج 7، ص318)

مرحوم فاضل مقداد در خصوص احکام مربوط به مساجد به هفت آیه اشاره کرده است. (مکارم شیرازی، 1380، ج7، ص318)

 

وقف و عمل صالح

 

«وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات«؛ «ما ایشان را پیشوایانی قراردادیم که به امر ما هدایت می کنند و به ایشان نیکی ها را وحی کردیم.«

بعضی از مفسران خیرات را به معنای شرایع نبوّت گرفته اند. ولی بیشتر آنان، الخیرات را به معنای اعمال صالحه گرفته اند. (شاه عبدالعظیمی،1380،ج8، ص 416)

با توجّه به این که کلمه ی الخیرات جمع محلا به الف و لام است، بدیهی است که هر نوع عمل صالحی را شامل می شود. (کاشانی،1346،ج6، ص89)

و هر چند که پس ازاین قسمت آیه، به مواردی چون زکات و نماز اشاره شده، از باب بیان بهترین مصداق خیر است نه این که فقط نماز و زکات را شامل شود و دیگر خوبی ها را در بر نگیرد از این روی، همان گونه که پیش تر نیز اشاره شد، با توجّه به تشویق هایی که درباره ی وقف صورت گرفته، وقف می تواند یکی از مصادیق خیر یا اعمال صالح باشد.

افزون بر آیات گذشته که در خصوص وقف به آن ها اشاره شد، آیاتی که در قرآن به انفاق، احسان، عمل صالح، ایثار و... می توانند مشوّق وقـف باشند و از سویی در قرآن در آـات بسیاری با کنز مال، تکـاثر، تفاخر، استکبار، سرقت طغیان، کسب حرام، حبّ مال، راندن قهر آمیز یتیم، پر خاش با سائل، خودبینی و... مبارزه شده که به شکلی می توانند به مقام و جایگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشند. (سلیمی فر،1370، ص54)

 

نتیجه

 

وقف سنت حسنه ای است که از دیرباز به اشکال گوناگون در تاریخ بشر وجود داشته است و اسلام نیز ان را در مسیری روشن،منطقی و هدفدار، مترقی و دقیق مورد استفاده قرار داده است. باید گفت وقف از مختصات نظام حقوقی و اقتصادی اسلام است. وقف در اسلام دارای ویژگی هایی است. وقف عملی است صالح و باقی ف و مصداق روشنی است از تعاون و تعاضد،و انفاقی است عاری از منّت و احسانی است خالی از اذیت و به دور از تحقیر شخصیت دیگران و تصدقی است دائمی و مستمر و بدون ریا و وامی است بدون اضطراب بازپرداخت و تعدیل ثروتی است با رضا و رغبت.در قرآن مجید آیه ای مربوط به وقف مستقلاًوجود ندارد.؛بلکه می توان از آیات مربوط به انفاق و احسان و صدقه و تعاون و... به رجحان و استحباب وقف پی برد.

وقف در لغت دارای معانی متفاوتی است که در قرآن کریم ریشه ی "وقف " در چهار آیه ی قرآن با معانی مختلف به کار برده شده است. 

قرآن چون جاودانی و همگانی است برای همه ی مردم و در هر زمانی مورد استفاده قرار می گیرد. پس موضوعات آن برای همه است. وقف نیز که یکی از موضوعات قرآنی محسوب می شود جایز بلکه مستحب است، مردم بدان عمل کند.

چنان چه منظور از " قرضاً حسناً" هر کار خیری باشد، وقف می تواند یکی از مصادیق آن باشد؛ چنان که از مصادیق خیر نیز می تواند به شمار رود؛به همین دلیل در برخی از کتب آیات الاحکام، آیه20 سوره ی مزمل در شمار آیات مربوط به وقف ذکر شده است.

در روایات معصومان (ع) به صور گوناگون تشویق به وقف شده؛ از جمله پیامبر (ص) فرموده است:«اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقه جاریه او علم ینتفع به او ولد صالح یستغفر له؛ وقتی آدم بمیرد، پرونده ی ِعمل وی مسدود می شود، مگر در سه مورد: صدقه جاریه، علمی که از آن نفع برده شود و فرزند صالحی که برایش دعا کند.«؛ (بحار الانوار، ج2، ص22)

وقف یکی از مصادیق برّ و عمل صالح و... است که آیات قرآنی به این امر اشاره دارد و این جمله را تأیید می کند.